میر نوروزی
در یکی از غزل های معروف حافظ به مطلع :
ز کوى يار مي آيد نسيم باد نوروزى
از اين باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى
آمده است:
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى
کلمه ی میر نوروزی ایهام است مابین معنی قریب آن یعنی بهار وسلطان بهار وشوکت وصواب بهار، وبین معنی بعید آن که مراد شاعر به طبق تعریف ایهام همیشه همان است ولاغیر.معنی بعید این تعبیر عبارت بوده است از پادشاهی یا امیری یا حاکمی موقتی که سابق در ایران رسم بوده در ایام نوروز محض تفریح عمومی وخنده ومضحکه اورا بر تخت می نشانیده اند وپس از انقضای ایام جشن ،سلطنت اونیز به پایان می رسید.این شخص مسخره در آن چند روزه یک نوع سلطنت صوری دروغی محض که واضح است جز تفریح وسخریه وخنده وبازی هیچ منظور دیگری از آن دربین نبوده انجام می داده واحکامی صادر می نمودهوعزل ونصب وتوقیف وحبس وجریمه ومصادره می کرده وپس از چند روزی (گویا پنج روز)سلطنت صوری او به پایان می رسیده است وامور باز به مجاری عادی خود جریان می یافته است وبه این مناسبت تعبیر « پادشاه نوروزی » یا «میر نوروزی» کنایه شده بوده است از پادشاهی که مدت سلطنت او بسیار کوتاه وفرمانروایی اوبسیار متزلزل وبی دوام وبی اساس باشد.
چون غزل حافظ در مدح خواجه جلالدین توران شاه وزیر معروف شاه شجاع وممدوح بسیار محبوب حافظ است ونام او صریحاً در آخر غزل مذکور آمده است لهاذابه احتمال قوی می توان گفت که این بیت محل گفتگوی ما :
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى
باید در ایام محبوس بودن این وزیر گفته شده باشد یعنی در ایامی که شاه شجاع جلال الدین توران شاه مذکور را در اثرتهمتی که رقیب او رکن الدین شاه حسن وزیر دیگر شاه شجاع در حق اوزده بود که وی با برادر شاه شجاع ،شاه محمود صاحب اصفهان واز دشمنان قوی پنجه ی شاه شجاع مکاتبه ومواضعه دارد به حبس انداخته بود وبعد ها چنانچه در کتب تاریخ مسطور است پس از تحقیق چون برائت ساحت توران شاه بر شاه شجاع واضح گشت،رکن الدین شاه حسن را به قتل در آوردوجلال الدین توران شاه را مجدداًبه وزارت خویش(در سنه 770) منصوب کردو «میر نوروزی »بر فرض صحت این حدس لابد اشاره خواهد بود به رکن الدین شاه مذکور که ایام وزارت اوبسیار کوتاه وگویا بیش از چند ماهی نبوده است.
واین رسم «پادشاه نوروزی » سابق در ایران معمول بوده وتا همین اواخر (وشاید هنوز هم )در بعض از نواحی ایران آثاری از آن باقی مانده باشد.
واینک غزل:
ز کوى يار مي آيد نسيم باد نوروزى
از اين باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى
چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزى
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانى
به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بياموزى
چو امکان خلود اى دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزى و بهروزى
طريق کام بخشى چيست ترک کام خود کردن
کلاه سرورى آن است کز اين ترک بردوزى
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى
ندانم نوحه قمرى به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمى دارد شبانروزى
مئى دارم چو جان صافى و صوفى مي کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزى
جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اى شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازى و گر سوزى
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقى که جاهل را هني تر مي رسد روزى
مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى
نه حافظ مي کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
ز مدح آصفى خواهد جهان عيدى و نوروزى
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزى
نظرات شما عزیزان: